۱۳۸۹ آذر ۲۵, پنجشنبه

سر آغاز

امروز بعد از مدتها که می خواستم یک وبلاگ راجع به تصمیماتم و خاطرات و چگونگی اقداماتم برای مهاجرت بنویسم، بالاخره همت کردم و این وبلاگ را افتتاح کردم و می خوام  شروع به نوشتن کنم.
ماجرا از اینجا شروع می شه که همیشه و همیشه از طرف اطرافیانم توصیه هایی برای رفتن وجود داشته، تو هر مقطع زمانی که فکرش را بکنی خصوصا از بعد از اتمام خدمت سربازی ولی خودم هیچوقت اهمیتی به این مساله نمی دادم و رغبتی برای رفتن نداشتم.
همیشه با خودم فکر می کردم که مهاجرات یعنی فرار.
یعنی معتقد بودم  کسانی که مهاجرت می کنند از شرایط موجود فرار می کنند و من هیچ وقت دلم نمی خواست فرار کنم و همیشه با مشکلات و مسایل خودم درگیر می شدم و سعی در بهتر کردن شرایط می کردم.
از طرف دیگه همیشه بر این باور بودم که جامعه ای که داریم توش زندگی می کنیم از تک تک ما ها تشکیل شده و اگر هر کدوم از ما فقط خودش سعی کنه خوب باشه و کار خوب و منطقی انجام بده ، آروم آروم خیلی از مسایل حل میشه و کم کم پیشرفت می کنیم و حتی خوب بودن یک نفر و الگو شدن اون می تونه همه چیز را به سمتی درست هدایت کنه.
این بود که تصمیم گرفتم بمونم و به عنوان عضوی از این جامعه سعی کنم خوب باشم و در تعالی خودم تلاش کنم و در صورت امکان به پیشرفت دیگران و اطرافیانم هم نقشی هر چند کوچک داشته باشم. همواره هر چه می دونستم را با بقیه در میون میگذاشتم و از این کار خودم همواره لذت می بردم.
حالا هم هنوز به همین روش زندگی می کنم و سعی می کنم لذت ببرم ولی با کمی تفاوت.
گذر زمان و تجربیات مختلف چیزهایی بر من آشکار کرد که باعث شد کم کم به فکر مهاجرت بیوفتم. داستان این قسمت طولانیه و در پست های بعدی به این مسایل می پردازم.
به این نتیجه رسیدم که مهاجرت یعنی پیدا کردن راههای بهتری برای زندگی. از اونجا که انسان چند وجهیه و هر انسانی به نوعی از زندگی لذت می بره و اصطلاحا پاراداینامیکال فکر می کنه، بنابر این با شناخت بیشتری که از خودم پیدا کردم ، به این نتیجه رسیدم که مهاجرت به معنی فرار نیست، بلکه به معنی یافتن راهی مناسب تر برای گذران زندگیه.
همیشه و همیشه انسانها به دنبال پیشرفت و رشد بوده و هستند که البته این مساله به روحیات، ضریب هوشی و مسایلی از این دست مربوط می شه. یعنی همه خواهان پیشرفت اند ولی ممکن است راه خودشون را درست انتخاب نکنند و یا در این مسیر تنبلی کنند و یا خیلی موارد دیگه که همگی بر این پیشرفت تاثیر مستقیم می گذاره. ولی من اواخر سال 87 بود که در مورد مهاجرت اینگونه فکر کردم و این بود که اقدامات اولیه از قبیل تقویت زبان و پیگیری قوانین مهاجرت را شروع کردم و در حال حاظر سه ماه از تشکیل پروندم در اداره مهاجرت استرالیا می گذره و تصمیم دارم مسایلی که طی این مدت به من گذشته و می گذره را اینجا بنویسم.
امیدوارم فرصت کنم که همه مطالب را اینجا یاد داشت کنم که حداقل آن خاطره ای برای خودم زنده خواهد شد و ممکن هم هست که این مطالب به درد کسی بخوره.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر