۱۳۸۹ بهمن ۲۹, جمعه

فرازهایی از دانشگاه (1)

به تازگی تصمیم گرفته ام که خلاصه ای از چیزایی که می دونم را مکتوب کنم باشد که به درد کس دیگری بخورد..
برای رسیدن به این مهم، از پست قبلی شروع کردم به نوشتن اون چیزایی که فکر می کردم به درد بخور باشه...
و حالا در مورد درس دیگه ای که گذروندم چیزهایی کلی می نویسم
نام درس: مدیریت رفتار سازمانی
این درس در مورد نحوه برخورد مدیران با نیروی انسانی خود صحبت می کند و تمام مباحث حول این موضوع است.
داستان از اینجا شروع میشه که مدیران کسانی هستند که توسط افراد مختلف کارهایی انجام می دهند بنابراین شناخت مدیر از انسانها بسیار  اهمیت داره چون هر انسانی برای خودش بروشوری داره که تازه همیشه در حال تغییر هم هست. مساله مهم دیگه هم اینه که آدمها در راستای اهداف خارج از سازمانی که در اون کار می کنند رفتار می کنند (مثلا رسیدن به اهداف خانوادگی و فردی) و بنابراین طبیعتا انتظاراتی مثل حقوق و دستمزد و پاداش و ... از سازمان دارند.
حال با این تفاسیر ، یک مدیر چطور میتونه توسط این آدمها کار کنه؟
شناخت تفاوتهای انسانها در این زمینه کمک زیادی میکنه:
تفاوت انسانها از دیدگاه مطرح شده به دو شکل مطرح می گردد:
- تفاوتهای فیزیولوژیکی (شامل : مهارتها Skills ، توانمندیها Abilities و کاراکترCharacterو ..)
- تفاوتهای روانشناسی (شامل : شخصیت Personality ، نگرش Attitude ، ادراک Perception ، فرآیند یادگیری Learning Process، خلاقیت Creativity و....)
در این حالت مباحثی در مورد چگونگی تاثیر این تفاوتها در زندگی فردی و کاری افراد عنوان میشه
مثلا در مورد تفاوتهای فیزیولوژیکی افراد می تونیم بگیم که مهارتهای افراد به اندازه ی تواناییهای اونا بالا میره و کاراکتر افراد مجموعه رفتارهای اونهاست و...
در مورد مسایل و تفاوتهای روانشناختی افراد هم نقطه نظراتی هست که مثلا شخصیت و شناخت اون میتونه شاخصهایی برای جلوگیری از قضاوت ایجاد کنه. نگرشها تاثیر عمیقی در عملکرد افراد در زندگی (فردی ، کاری و اجتماعی) خواهد داشت ، ادراک سهم بسیار زیادی در رشد و توسعه شاخصهای مختلف روانشناختی افراد داره و خلاصه این که بسیاری از مسایل ریشه در ادراک و نگرش افراد خواهد داشت.


با توجه به اهمیت بحث ادراک، مدلهای متفاوتی در این زمینه مطرح میشه و نهایتا عواملی به عنوان عوامل بهبود به صورت زیر بیان میشه:
- ذهن شفاف
- بدون پیش داوری
-توانمند از نظر تحلیل یافته های ذهنی
- تخصیص وقت کافی
- کاهش عوامل موثر در تحریف ادراک (کلیشه ای فکر کردن Stereotyping ، تعمیم شخصی Hallo Affect ، فرافکنی Projection)
بحث مهم بعدی در مورد انگیزش است. انگیزش هم مانند ادراک نه تنها در مورد سازمان بحث می کنه بلکه اثرات عینی در زندگی آدم بوجود میاره. مهمترین مساله ای که شاید برای ما ایرانیها از اهمیت بیشتری برخوردار باشه ، خودانگیختگیه.
انگیزش عبارتست از یک تحریک درونی به منظور یک تحرک بیرونی که از طریق تامین نیاز به تنش رسیده افراد میسر می شود.
این نیاز به تنش رسیده برای افراد منحصر به فرد است.
با این تعریف ، میشه در مورد خود انگیختگی گفت که انسان می تواند خود را تحریک به انجام اموری کند که در راستای اهداف اوست که  البته این مساله همتی والا طلب می کند..
در رابطه با این مساله نظریه هایی مورد بحث قرار می گیره مثل نظریه برابری (هر فرد خود را با دیگران مقایسه می کند و داده ها و ستاده های خود را ارزیابی می کند و نهایتا احساسی خواهد داشت که تاثیر مستقیم در عملکرد او می گذارد) ، نظریه آلورفر ERG (همواره باید ارزش و وزن مسایل فکری را در نظر داشته باشیم یعنی مشغله های ذهنی می تواند از کامیابی در نیازهای رشد برخوردار شود)، نظریه VRoom یا Proter & Lowler (عوامل انگیزشی باید برای فرد مهم و قابل دستیابی باشد)و نظریه هرزبرگ ( تاثیر دو عامل اصلی بهداشتی و انگیزشی  به عنوان عوامل حفظ وضعیت موجود و ارتقای وضعیت موجود) که نکته بسیار عمیقی که در این مبحث ذهن من را به خودش مشغول کرد عنوان شدن نظرات مازلو بود در مورد نیازهای بشری که ترجیحا در پستی اختصاصی به این موضوع می پردازم.
مباحث بعدی در مورد نحوه ایجاد تحول در خود و یا افراد دیگر صحبت می کنه که مدلهای متفاوتی از جمله مدل  کرت - لوین (برای ایجاد تغییر ابتدا باید وضعیت موجود را نقد کرد و ذهن را به سمت خروج از انجماد کشاند، سپس تغییر را اعمال کرده و با به دست آمدن نتایج مطلوب ذهن را در حالت جدید انجماد مجدد نماییم) مورد بررسی قرار می گیره و در این مورد همواره نکته ای مطرح میشه که همیشه در برابر تغییرات مقاومت وجود داره که باید همواره به دلایل آن توجه خاص داشت.


مباحث بعدی در مورد ارتباط موثر و مدل پنجره جوهری بود که در پست بعدی به اون می پردازم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر